جدول جو
جدول جو

معنی بی سامان - جستجوی لغت در جدول جو

بی سامان
بی نظم و ترتیب، بی برگ، بی توشه، بینوا، بی خانمان، بی سر و سامان
تصویری از بی سامان
تصویر بی سامان
فرهنگ فارسی عمید
بی سامان
مرکّب از: بی + سامان، بی ترتیب، (ناظم الاطباء)، بی نظم:
گرچه بی سامان نماید کارسهلش را مبین
کاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بود،
حافظ،
- کار بی سامان، کار بی نظم و انضباط و خراب، کار نابسامان:
ز دست بخت گران خواب و کار بی سامان
گرم بود گله ای رازدار خود باشم،
حافظ،
، فسق و فجور و سلوک برخلاف شرع، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بی سامان
بی ترتیب، بی نظم
تصویری از بی سامان
تصویر بی سامان
فرهنگ لغت هوشیار
بی سامان((رَ))
بی نظم و ترتیب، فقیر، درویش
تصویری از بی سامان
تصویر بی سامان
فرهنگ فارسی معین
بی سامان
نامنظم
تصویری از بی سامان
تصویر بی سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
بی سامان
بی ترتیب، آشفته، پریشان، بی نظم، نامرتب، نامنظم
متضاد: مرتب، منظم، بی برگ، بی توشه، فقیر، درمانده، مستمند، بی نوا، مسکین
متضاد: دارا، غنی، آواره، بی خانمان، بی ماوا، خانه به دوش، بی سرپناه
متضاد: بسامان، بی رونق
متضاد: پررونق، بی سرانجام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی فرمان
تصویر بی فرمان
آنکه اطاعت و فرمانبرداری نکند، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
آنکه خانه و زندگانی و زن و فرزند ندارد، آواره، در به در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی ایمان
تصویر بی ایمان
بی دین، بی اعتقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سامانی
تصویر بی سامانی
بی نظمی، بینوایی، بی خانمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی درمان
تصویر بی درمان
درد و مرضی که دوا نداشته باشد و قابل معالجه نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، سنگدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
آنچه پایان نداشته باشد، بی کران، بی انتها، کنایه از بسیار
فرهنگ فارسی عمید
بی نظمی، بی انتظامی، (یادداشت مؤلف)، بی ترتیبی، بی نظامی، خلل، اختلال، (یادداشت مؤلف)، بدون سیم، بدون مفتول، (فرهنگ فارسی معین)، مقابل باسیم،
دستگاهی که بدون سیم امواج صوت را بمواضع دور انتقال دهد: تلگراف بیسیم، تلفن بیسیم، بی سیم (ادارۀ کل ...) ایجاد بیسیم در آغاز دورۀ رضاشاه بعهدۀ وزارت جنگ محول شد و نخستین بنای بیسیم ایران در سال 1303 هجری شمسی به اتمام رسید و مدرسه بی سیم کل قشون اوائل سال 1304 تأسیس گردید، از نیمۀ سال 1304 نصب دستگاه فرستندۀ 20 کیلوواتی موج بلند و مرکز نیروی آن آغاز شد، قسمت گیرنده نیز در جوار پست فرستنده قرار گرفت، در فروردین ماه 1305 نصب دستگاه مزبور خاتمه یافت و آزمایشهای مقدماتی شروع و در ششم اردیبهشت 1305 دستگاه مزبور افتتاح شد، نصب دستگاههای بیسیم شهرهای تبریز، مشهد، شیراز، کرمان، خرمشهر، و کرمانشاه که درسال 1304 شروع شده بود در نیمۀ سال 1305 خاتمه یافت، در دیماه 1305 کلیۀ دستگاههای بی سیم تهران و شهرستانها با کارمندانی که برای ادارۀ آنها تربیت شده بودند به اختیار وزارت پست و تلگراف گذاشته شدند، درآبانماه 1309 دستگاه گیرنده و موج کوتاه و در تیرماه 1336 ه، ش، برای مکالمات با خارج از کشور فرستندۀ 20 کیلوواتی افتتاح شد، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
آواره از زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ایمان
تصویر بی ایمان
بی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
بی انتها بی آخر لایتناهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسامانی
تصویر بیسامانی
بی ترتیبی بی نظمی، بی برگی بی توشگی، بی خانمانی، فقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، قصی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسامان
تصویر بیسامان
بی ترتیب بی نظم، بی برگ بی توشه، بیخانمان، فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سامانی
تصویر بی سامانی
بی ترتیبی، درویشی، بی خانمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
لایتناهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی سالار
تصویر بی سالار
آنارشیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
Endless, Endlessly, Exhaustlessly, Immeasurable, Immensurable, Inexhaustible, Limitlessly, Unending, Unendingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
Displaced, Homeless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
бесконечный , бесконечно , без усталости , неизмеримый , неистощимый , без ограничений
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
перемещенный , бездомный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
unendlich, unermüdlich, unmessbar, unermesslich, unerschöpflich, unbegrenzt, unaufhörlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
vertrieben, obdachlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
переміщений , бездомний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
нескінчений , безкінечно , без втоми , вимірюваний , невичерпний , безмежно , нескінченний , нескінченно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
nieskończony, nieskończono, niezmordowanie, niewymierny, niewyczerpany, bez ograniczeń, nieskończonościowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
przesiedlony, bezdomny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی پایان
تصویر بی پایان
无尽的 , 无尽地 , 无疲劳地 , 无法测量的 , 无限地 , 无休止地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی خانمان
تصویر بی خانمان
被迫迁移的 , 无家可归的
دیکشنری فارسی به چینی